فرق شب بخیر مامان و بابا
همه چی از همه جا
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش اومدین .نظریادتون نره

پيوندها
عشق هرگز نمیمیرد
میراث فاطمی
رنگ رنگ
عشق ممنوع
!!!کلبـــه تنهـــــــایی
کیمیا 11 ساله
justin bieber
سرگرمی
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان همه چی از همه جا و آدرس fanoosedarya.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 18
بازدید کل : 14142
تعداد مطالب : 55
تعداد نظرات : 46
تعداد آنلاین : 1



نويسندگان
غزل

آخرین مطالب
چه قدر دنیا بدجنسه
:-)
اشتباه نکن
تنهایی
دستگاه خود ّپرداز
سوال مسخره
حرف حساب
حرف حساب
حرف حساب
منطق ایرانی
ما عادت کردیم
متن آهنگ خالی از ابی
متن و ترجمه آهنگ a year without rain
متن آهنگ انتخاب از شادمهر
کشیش و رماتیسم
ایمان
دوستی
یکی از بستگان خدا
سلام
آدم های بزرگ
روشی برای ارزیابی خود
اینو حتما بخونید
این بار اولت بود
زمستون
تفاوت را احساس کنید
فرق زن شوهر با ........
فرق شب بخیر مامان و بابا
شاهزاده و دانه گل
پادشاه وسرباز پیر
متن آهنگ where have you been
تست لباس
قورباقه و زنی که فکر میکرد باهوشه
داستان ترســـــــــــناک
دستشویی پارک
سه زن
تصــــــادف
آرایشگــــــــــر و ادای نــــــــذر
کارمنــــــــــــــد تازه کار
4 دانشجو (داستان طنز)
متن آهنگ تایتانیـــــــــــــک
مرکز خرید شوهر
ساعت چنده؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوســـــت اصفهانــــــــــــی
اینو حتما بخونید خوشتون میاد (نظر یادتون نره )
تفاوت اصلی وبلاگ ها
پیرمرد و دختر
سمعک
دیدگاه کودک ثروتمند
زود قضاوت نکن
حرفه دلتو بزن


 
چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 10:54 PM :: نويسنده : غزل

 

مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا می کردند که مامان گفت: "من خسته ام و دیگه دیر وقته، میرم که بخوابم".

مامان بلند شد، به آشپزخانه رفت و مشغول تهیه ساندویچ های ناهار فردا شد، سپس ظرف ها را شست، برای شام فردا از فریزر گوشت بیرون آورد، قفسه ها را مرتب کرد، شکرپاش را پرکرد، ظرف ها را خشک کرد و در کابینت قرار داد و کتری را برای صبحانه فردا از آب پر کرد. بعد همه لباس های کثیف را در ماشین لباسشویی ریخت، پیراهنی را اتو کرد و دکمه لباسی را دوخت. اسباب بازی های روی زمین را جمع کرد و دفترچه تلفن را سرجایش در کشوی میز برگرداند. گلدان ها را آب داد، سطل آشغال اتاق را خالی کرد و حوله خیسی را روی بند انداخت. بعد ایستاد و خمیازه ای کشید، کش و قوسی به بدنش داد و به طرف اتاق خواب به حرکت درآمد، کنار میز ایستاد و یادداشتی برای معلم نوشت، مقداری پول را برای سفر شمرد و کنارگذاشت و کتابی را که زیر صندلی افتاده بود برداشت. بعد کارت تبرکی را برای تولد یکی از دوستان امضا کرد و در پاکتی گذاشت، آدرس را روی آن نوشت و تمبر چسباند؛ مایحتاج را نیز روی کاغذ نوشت و هر دو را در نزدیکی کیف خود قرارداد. سپس دندان هایش رامسواک زد.

باباگفت: "فکرکردم گفتی داری میری بخوابی"

و مامان گفت: "درست شنیدی دارم میرم."

سپس چراغ حیاط را روشن کرد و درها را بست. پس از آن به تک تک بچه ها سر زد، چراغ ها را خاموش کرد، لباس های به هم ریخته را به چوب رختی آویخت، جوراب های کثیف را در سبد انداخت، با یکی از بچه ها که هنوز بیدار بود و تکالیفش را انجام می داد گپی زد، ساعت را برای صبح کوک کرد، لباس های شسته را پهن کرد، جا کفشی را مرتب کرد و شش چیز دیگر را به فهرست کارهای مهمی که باید فردا انجام دهد، اضافه کرد. سپس به دعا و نیایش نشست.

در همان موقع بابا تلویزیون را خاموش کرد و بدون اینکه شخص خاصی مورد نظرش باشد گفت: "من میرم بخوابم" و بدون توجه به هیچ چیز دیگری، دقیقاً همین کار را انجام داد!



نظرات شما عزیزان:

فریبا
ساعت16:33---9 تير 1391
خیلی وب خوبی داری موفق باشی غزل جون.

نازگل
ساعت12:37---9 تير 1391
این که کار همیشگی بابا هاست چیز عجیبی نیست

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: